در این وبسایت مطالب مربوط به حق تحصیل دختران افغانستان نشر میشود، نظرات و پیشنهادات خویش را در قسمت تماس با ما ارسال کنید.

دختران افغان که می‌خواستند وکیل و خبرنگار شوند، قالی می‌بافند

آموزش دختران

3/21/2025

قصه‌ای از کودکانی که فرصت‌هایشان محدود شد، رؤیاهایی که در مسیر زندگی تغییر کردند، و دستان کوچکی که به جای ورق زدن کتاب‌های درسی، در تار و پود قالی مهارت یافتند. هر نخ، بازتابی از ساعت‌ها کار و تلاش، و هر طرح، نشان‌دهنده امیدی برای آینده‌ای متفاوت بود.

با کنجکاوی رد این فرش را گرفتم و سفرم مرا به دشت برچی، منطقه‌ای محروم در غرب کابل، رساند— به جایی که استقامت و سخت‌کوشی در تار و پود زندگی مردم گره خورده است.

در یک روز سرد زمستانی، در حالی که برف خیابان‌های باریک کابل را پوشانده بود، به در یک کارگاه کوچک رسیدم.

سه خواهر در خانه‌ای اجاره‌ای و محقر، همراه با والدین سالخورده و سه برادرشان زندگی می‌کردند. یکی از اتاق‌های خانه به کارگاه قالی‌بافی تبدیل شده بود، محلی که در میان جنگ و محرومیت، سرپناهی برای امیدها و ناامیدی‌هایشان بود.

Skip پربیننده‌ترین‌ها and continue reading

بهای سنگین محرومیت از آموزش

شکیلا، ۲۲ ساله، خواهر بزرگ‌تر، با چهره‌ای آرام اما سرشار از عزم و اراده به استقبالم آمد. او روزگاری دانش‌آموزی با رؤیاهای بزرگ بود، اما اکنون، در چرخش سرنوشت، ناچار شده بود سرپرستی کارگاه قالی‌بافی خانواده را بر عهده بگیرد.

شکیلا با صدایی که گرمای خاطره و سنگینی اندوه را در خود داشت، نخستین تجربه‌هایش از قالی‌بافی را به یاد آورد:

«وقتی ۱۰ ساله بودم، قالی‌بافی را یاد گرفتم.»

«پدرم که در یک تصادف زخمی شده بود، در دوران نقاهتش این هنر را به من آموخت.»

آنچه در ابتدا مهارتی برای گذران روزهای سخت بود، حالا به تنها راه نجات آنها تبدیل شده بود.

شکیلا با صدایی که غرور و اعتماد به نفس در آن موج می‌زد، گفت: «جز قالی‌بافی، ما کار دیگری نمی‌توانستیم انجام دهیم. کاری غیر از این از دستمان برنمی‌آمد. کار دیگری وجود نداشت.»

او که در کنار بخاری نشسته بود، روسری‌اش را مرتب کرد و با لحنی محکم ادامه داد: «برخی زنان که همسرانشان گرفتار اعتیاد شده‌اند، ناچارند به خانه‌های ثروتمندان بروند و تمیزکاری کنند. اما من هرگز اجازه ندادم مادرم چنین کاری را انجام دهد.» البته او تأکید می‌کند که بسیاری از زنان، به دلیل فقر شدید و نبود گزینه‌های دیگر، ناچارند به چنین مشاغلی روی بیاورند.

شکیلا رویای وکیل شدن داشت و خواهرش سمیرا ۱۸ ساله آرزو داشت خبرنگار شود. مریم، ۱۳ ساله، پیش از آنکه حتی فرصتی برای رویاپردازی پیدا کند، از ادامه تحصیل محروم شد.

اکنون اما این سه خواهر، در حرفه‌ای که سرنوشت بر دوششان گذاشته بود، به استادی و مهارت رسیده‌اند.

توضیح تصویر،قالی ۱۳ متری که شکیلا و خواهرانش بافتند به قیمت ۱۸ هزار دلار در قزاقستان فروخته شد

زمانیکه طالبان محدودیت آموزش و بسیاری از مشاغل را بر زنان وضع کردند، این سه خواهر هیچ راهی جز بازگشت به قالیبافی نداشتند، حرفه‌ای که برای بسیاری از دختران جوان اکنون به راهی برای بقا تبدیل شده است.

این سه خواهر، یکی از اتاق‌های خواب‌شان را به کارگاهی قالی‌بافی تبدیل کرده‌اند. کار از ساعت ۶ صبح آغاز می‌شود و تا ۸ شب ادامه دارد.

هر گره‌ای که روی دار قالی می‌زنند، بازتابی است از امیدی برای زندگی بهتر، اما هم‌زمان نشان‌دهنده شرایط سخت و گاه ناگزیرشان در انجام این کار طاقت‌فرساست.

یک قالی ۱۳ متری، بافته‌شده توسط شکیلا و خواهرانش، در اکتبر ۲۰۲۴ در نمایشگاهی در قزاقستان به نمایش درآمد، توجه زیادی را به خود جلب کرد و در نهایت به قیمت ۱۸ هزار دلار فروخته شد.

«وقتی کارفرما به ما زنگ زد و ما خبر شدیم که قالی ما توجه خریداران را به خود جلب کرده و با قیمت خوبی فروخته شده، واقعا خوشحال شدیم.»

شکیلا با افتخار در مورد این موفقیت می‌گوید اما تاثیری بر افزایش دستمزد او و خواهرانش نداشته است.

چون در سرزمین خودشان، کسی توان خرید چنین قالی‌هایی را ندارد، دخترانی مانند شکیلا، در ازای دستمزدی ناچیز، شاهکارهایی می‌بافند که سرنوشتشان به بازارهای دوردست گره خورده است.

اکنون، آنها چاره‌ای جز سازگاری با شرایطی که به آن‌ها تحمیل شده ندارند، تلاش می‌کنند ادامه دهند، امید را در تار و پود قالی‌ها می‌بافند، هرچند آینده همچنان نامعلوم است.

قبل از بازگشت دوباره طالبان، شکیلا و خواهرانش در «دبیرستان سیدالشهدا» درس می‌خواندند.

اما پس از حملات مرگبار به مدرسه‌شان در مه ۲۰۲۱، زندگی آن‌ها برای همیشه تغییر کرد، سه انفجار پیاپی که ۹۰ کشته، عمدتاً دختران جوان، و نزدیک به ۳۰۰ زخمی برجای گذاشت.

پدرشان که از وقوع دوباره چنین فاجعه‌ای هراس داشت، تصمیم گرفت آن‌ها را از مدرسه بیرون بیاورد.

سمیرا، که از آن حادثه جان سالم به در برد، هنوز هم «با شنیدن عبارت حمله انتحاری، حس ترس و وحشتی غیرقابل توصیف وجودش را فرا می‌گیرد.»

او کمرو شده، لکنت زبان پیدا کرده و در بیان افکارش دچار مشکل شده است، همه این‌ها پس از آن حمله برایش اتفاق افتاده است.

آنها آرزو داشتند با بازگشت امنیت به کشورشان، تحصیلات خود را ادامه دهند.

سمیرا با آهی عمیق گفت: «خیلی آرزو داشتم که درس‌هایم را به پایان برسانم، اما نشد. تا صنف هفتم ادامه دادم، سپس مکتبم مورد حمله انتحاری قرار گرفت.»

سمیرا با نفس‌های عمیق و اندوهی در نگاهش، ادامه داد: «حالا که طالبان به قدرت رسیده‌، وضعیت امنیتی بهتر شده و بمبگذاری‌های انتحاری کمتر شده است. اما مکاتب همچنان بسته‌اند و ما دیگر نمی‌توانیم تحصیل کنیم. به همین دلیل، مجبوریم از خانه کار کنیم.»

رونق صنعت قالی‌بافی در سایه‌ ممنوعیت آموزش

در بازدید از دو کارگاه قالی‌بافی در غرب کابل، با چشم خود دیدم که چگونه دختران جوان، میان تار و پود قالی، گرفتار چرخه‌ای از کار سخت و رؤیاهای خاموش‌ شده‌اند.

در کارگاه «المک‌بافت»، ۳۰۰ زن و دختر در فضایی کوچک و خفه‌کننده کار می‌کردند؛ هوایی سنگین که به‌سختی جریان داشت، تهویه‌ای که کارایی آن احساس نمی‌شد، و برخی از آنها ماسک‌هایی برای محافظت از ریه‌هایشان نداشتند.

در میان آنها، دخترانی بودند که بیش از ۱۴ یا ۱۵ سال نداشتند، کودکانی که آینده‌شان نه در کلاس‌های درس، بلکه در سایه‌ کارگاه‌های قالی‌بافی شکل می‌گرفت.

در کارگاهی دیگر، ۱۲۶ دختر جوان، پشت ۲۳ دار قالی، خاموش و سر به زیر، گره پشت گره می‌زدند، گویی که نه فقط نقش‌های قالی، بلکه رؤیاهای ازدست‌رفته‌شان را می‌بافتند و می‌فروختند.

«در مدارس و دانشگاه‌ها بسته است. ما دختر خانم‌ها دیگر نمی‌توانیم درس بخوانیم.»

صالحه حسنی، ۱۹ ساله، با لبخندی محو، اما چشمانی که هنوز بارقه‌ای از رؤیا در آنها موج می‌زند، می‌گوید: «ما دختران دیگر فرصتی برای تحصیل نداریم. شرایط فعلی به ما اجازه نمی‌دهد که درس بخوانیم، و همین شد که کارگاه را انتخاب کردیم و به قالی‌بافی روی آوردیم.»

او تا کلاس یازدهم درس خوانده و دو سال از عمرش را به تدریس گذرانده بود و سه ماه هم در رشته خبرنگاری تحصیل کرد.

«اما فشارهای اقتصادی مرا از ادامه راه بازداشت. وقتی دیگر راهی باقی نماند، چاره‌ای جز قالی‌بافی نداشتم.»

در حالی که فرش‌های دست‌بافت افغانستان در بازارهای بین‌المللی با قیمت‌های گزاف خرید و فروش می‌شوند، بافندگانی که ساعت‌ها تار و پود را به هم می‌تنند، سهمی ناچیز از این سود می‌برند.

قالی‌هایی که کف خانه‌های مجلل را می‌آرایند، اما برای دخترانی که آنها را می‌بافند، چیزی جز دستمزد ناچیز، چشم‌های خسته، دستان ترک‌خورده و آینده‌ای مبهم به جا نمی‌گذارند.

بافندگان می‌گویند که روزانه ده ساعت کار می‌کنند و برای هر مترمربع قالی حدود ۲۷ تا ۳۰ دلار دریافت می‌کنند.

اما صاحبان کارگاه‌ها این ارقام را رد کرده و می‌گویند دستمزد واقعی ۴۷ دلار برای هر مترمربع، با ۸ ساعت کار در روز است.

توضیح تصویر،نثار احمد حسینی، مدیر عامل شرکت قالیبافی «المک بافت» می‌گوید اکثر کارمندانش دختران محروم از آموزش‌اند

نثار احمد حسینی، مدیر عامل شرکت قالیبافی «المک بافت» توضیح داد که پس از به قدرت رسیدن طالبان، او تصمیم گرفت برای حمایت از دخترانی که به دلیل بسته شدن مدارس و دانشگاه‌ها، از فرصت‌های آموزشی محروم شده‌اند، سه کارگاه قالی‌بافی ایجاد کند.

او گفت: «ما سه کارگاه برای قالیبافی و ریسندگی پشم راه‌اندازی کردیم که حدود ۶۰۰ زن در آن مشغول به کارند».

او افزود که «۹۰ درصد از نیروی کار این کارگاه‌ها را دختران جوانی تشکیل می‌دهند که از آموزش محروم مانده‌اند.»

وی ادامه داد: «بیشتر این فرش‌ها را به خارج صادر می‌کنیم. قیمت هر متر مربع این فرش‌ها بسته به دقت و کیفیت، بین ۱۰۰ تا ۱۶۰ دلار متغیر است.»

آقای حسینی همچنین گفت: «حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد از این فرش‌ها به پاکستان صادر می‌شود، و مابقی به چین، آمریکا، ترکیه، فرانسه و روسیه ارسال می‌گردد تا تقاضای مشتریان را تامین کند.»

در این میان، شواهد نشان می‌دهد که عدم امکان تحصیل، نبود فرصت‌های متنوع اقتصادی و کاهش دسترسی به حقوق برابر، دختران جوان را به انجام مشاغل سخت و کم‌درآمد سوق داده است.

گزارش برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) نشان می‌دهد که تولید ناخالص داخلی افغانستان از سال ۲۰۲۰ تاکنون ۲۹ درصد کاهش یافته است و محدودیت‌های حقوق زنان باعث شده است تا اقتصاد این کشور بین ۶۰۰ میلیون تا یک میلیارد دلار ضرر کند.

گزارش سازمان جهانی کار در سال ۲۰۲۲ نشان داد که نرخ مشارکت زنان افغانستان در نیروی کار در سال ۲۰۲۰ تنها ۱۹ درصد بوده است که این رقم چهار برابر کمتر از نرخ مشارکت مردان با ۸۱ درصد است.

با حاکمیت طالبان، مشارکت زنان در نیروی کار حتی بیشتر کاهش یافته است.

توضیح تصویر،دختران قالی‌باف در کارگاه المک‌بافت هنوز به آینده امیدوارند

امید به آینده

با وجود تمام دشواری‌ها، روحیه این دختران، همچون تارهای قالی‌ که می‌بافند، محکم و شکست‌ناپذیر است.

در لحظه‌ای کوتاه، از گرد و غبار و صدای مداوم دارهای قالی فاصله گرفتم و خود را در میان دخترانی یافتم که با تمام سختی‌ها، هنوز لبخند می‌زدند.

دورهم کنار بخاری نشسته بودند، چای سبز معطرشان را جرعه‌جرعه می‌نوشیدند و از رؤیاهای‌شان می‌گفتند—رؤیاهایی که هنوز زنده بودند، هرچند در میان نخ‌ها و گره‌ها گرفتار شده بودند.

شکیلا، سمیرا و مریم از ادامه تحصیل دست کشیده‌اند.

صالحه، با امیدی که هیچ مانعی نمی‌توانست آن را خاموش کند، گفت که سه سال زبان انگلیسی خوانده‌است: «حتی اگر مدارس و دانشگاه‌ها بسته باشند، ما یادگیری را متوقف نکرده‌ایم.» چشمانش برق می‌زد و از آرزویی که در دل داشت گفت: «می‌خواهم روزی بهترین بیمارستان را در افغانستان بنا کنم و بهترین پزشک ارشد جهان باشم.»

لحظه‌ای در خود فرو رفتم و به این فکر کردم که اگر مدارس و دانشگاه‌ها به روی دختران باز می‌بود، آیا شکیلا می‌توانست وکیل شود؟ آیا سمیرا به آرزوی خبرنگار شدن دست می‌یافت؟ و آیا صالحه روزی پزشک خواهد شد؟

اما آنچه را که به وضوح می‌توان دید این است که در این کارگاه، در دل هر گره و میان نقش هر قالی، شاید فریادی خاموش نهفته باشد؛ فریادی برای حق تحصیل و کار و آینده‌ای بهتر؛ فریادی که شاید روزی بتواند با وجود همه موانع شنیده شود